با سردرد...

ساخت وبلاگ

نا ندارم...

البته روزایی که دانشگاه می رم و انقدر خسته می شم که احساس تجزیه شدن می کنم برام روزای بهتریه...

چون فرصتی برای فکر کردن برام باقی نمی مونه...

احساس درد توی سینوسام دارم که ناشی از آب و هوای پائیزیه...

از گالری بهم زنگ زدن و گفتن یکی از نقاشیای مجموعه ی نمایشگاهت رو عکسشو برامون بفرست..احتمالاً مشتری براش پیدا می شه...

اینم یه چراغ امیدی که از دور سوسو می زنه...

دانشگاهم خبری نیست...هرچقدرم حرفای جامعه شناسانه و مطالعات فرهنگی مآبانه بزنیم بازم کلیشه های جنسیتی و سلطه و سیالیت دیوانه وار زندگی روزمره مارو تا مرز جنون می کشونه...دونستش شاید حتی دردآورتر باشه...

رسیدم خونه مامانم می گه واای چشمات دو دو می زنه! :) نمی دونم چرا این مادر من انقدر نگران خوراک منه؟! بابا جان من زنده م!

روزایی که از دانشگاه برمی گردم دوست دارم تنها برگردم تا طی مسیر تک تک لحظات روزم رو هضم کنم...

این عادت قدیمی منه که به ازای هر دو ساعت توی جمع بودن احتیاج به پنج ساعت تنهایی دارم تا همه چیز خوب ته نشین بشه...

انگار حرکت ماشین، مترو و اتوبوس توی تنهاییم یه تسکین بخش بی نهایت قوی ایه برام...و توی این این حالت به معشوق فکر کردن بی نظیره...معاشقه توی هیچ هتل پنج ستاره ای در قلب گرون قیمت ترین و لاکشری ترین شهر دنیا به اندازه ی تصور داشتن معشوقت روی همین صندلی های خاکستری اتوبوس و توی ترافیک روانی کننده ی تهرون و سردرد، انقدر خالص نیست...

پ.ن: کاش بدونی چقدر دلم می خواست الان دست چپت رو دور گردنم حلقه می کردی....


چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : با سردرد چه کنم,با سردرد چه کنیم,با سردرد بارداری چه کنیم,با سردرد میگرنی چه کنیم,سردرد با حالت تهوع,سردرد با تهوع,سردرد با تکان دادن سر,سردرد با چشم درد,سردرد با استفراغ,سردرد با منشا گردنی, نویسنده : athe-statue19 بازدید : 47 تاريخ : جمعه 30 مهر 1395 ساعت: 23:49