۷ بهمن

ساخت وبلاگ

چندان حوصله ی نوشتن ندارم. چندین کار ریخته روی سرم. امید دارم که این فصل زندگیم هم به خوبی خوشی تموم بشه تا ببینم فصل بعدی چه شکلیه. خوب و بدش رو کاری ندارم، فقط دلم می خواد این حالت رکود زودتر تموم شه. 

امروز صبح انقدر خونریزی داشتم که یقین دارم که آهنی که تزریق کردم همش دفع شد و رفت توی چاه مستراح. نمی دونم گریه کنم برای آهن و خونایی که از دست رفت یا برای این که در آستانه ی ۲۶ سالگی همچنان از نظر عاطفی و احساسی یک آس و پاس هستم. قطع به یقین زندگی سخت تر از اونه که آدم تنهایی از پسش بربیاد.

چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 74 تاريخ : دوشنبه 22 بهمن 1397 ساعت: 18:51