دریاچه ی ارواح

ساخت وبلاگ



یک جای حفاظت شده و خیلی بکر، حوالی نوشهر مازندران.

جایی که این همه زیبایی و رمز و راز و منحصر به فرد بودن رو در خودش جای داده قطعاً جاییه که پای این بشر دو پا اونقدر بهش باز نشده.

صدای آواز بلبلا، سمفونی قورباغه ها، شنا کردن بعضی حشرات روی سطح آب، بارونای خیلی ریز و چند دقیقه ای، ریشه های درختایی که از سطح آب زدن بیرون و یه مسیر احتمالاً طولانی ای رو طی کردن تا رسیدن به این حالتی که به نظر ما جالبه...

تنفس کردن این همه سبزی برای یک هفته آدمو کاملاً شارژ می کنه.

زمانی بود که مسافرتام خیلی شسته رُفته و تر تمیز بود... با ماشین شخصی خودمون بریم و بیایم، توی یه ویلا یا هتل با امکانات خیلی خوب باشیم و یا اگر یه کشور خارجی بود یه حالت تور اختصاصی که ماشین میومد دنبالمون و جاهایی دیدنی رو میدیدیم.

داشتن امکانات خوب و هتل خوب توی سفر خوبه...اما بعد مدتی متوجه شدم که اون چیزی که من دنبالشم اصلاً این نیست...و در طول سفر حسرت کسانی رو می خوردم که با امکانات کم ارزون و خیلی رها مسافرت می کردن! که غالباً هم اروپایی بودن.

به این نتیجه رسیدم که اگر بخوام جایی رو خوب ببینم و خوب احساس کنم و توی بطنش غرق بشم باید از خیلی قید بندها خودمو رها کنم...

من دوست دارم توی دل جنگل زیر انداز بندازم و بدون نگرانی از کثیف شدن و گِلی شدن لباسان غذا بخورم، نه این که توی هتل یا ویلا بشینم و شیک و تمیز غذا بخورم، دوست دارم ساعت ها پیاده روی کنم و از مسیر لذت ببرم و از هر سوژه ای که می بینم عکاسی کنم، نه این که با ماشین شخصی خیلی سریع مسیرو بدون لذت طی کنم...و در نهایت دوست دارم با کسانی همسفر بشم که از لحظه لحظه ی سفر لذت می برن و از تمام امکاناتش نهایت استفاده رو می کنن و هیچ مرزی بین خودشون و محیط که می تونه جنگل باشه یا دریا باشه و ...قائل نیستن، نه این که با یه مشت آدم سوسل و سختگیر و فیسان چُسان و چُس کلاس همسفر بشم.

مدتیه که به سبک خودم دارم سفر می کنم و راضیم...واقعاً لذت بخشه که با کسانی همسفر بشی که تمام غم و غصه و گرفتاری هاشونو برای یکی دو روز می ریزن دور و غرق طبیعت می شن، با دختر پسرای دیوونه و باحال، آقایون سن بالای پر از انگیزه و شور زندگی و خانومای سن بالایی که علارغم این که مادرن و شاغل، برای خودشون وقت می ذارن و اوقاتی رو به خوش گذرونی خودشون اختصاص می دن و زندگی رو زندگی می کنن...نه این که بشینن گوشه خونه و دنیاشونو محدود کنن به بچه و شوهر و هیچی از لذت زندگی نفهمن.

چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 0:42