یه بنده خداییه که یک ساله مادر شده و ازدواج دومشه. دوره ی مجردیش دوست پسر زیاد داشت و اصولاً توی این داستان آدم فعالی بوده همیشه. مقطع بعد از طلاقش هم حتی بیشتر از دوره مجردیش دوست پسر می گرفت...البته بهتره بگم فقط به قصد رابطه ی جنسی با آدما یه جور رفاقت موقت می کرد...جوری که یک شب توی خیابون که رانندگی می کرد یه پسره بهش شماره می ده و فردا شب می ره خونش.
اینا به کنار...زندگی شخصی خودشه و به من و دیگری ربطی نداره. خیلیا اینجورن...این که خوبه یا بده بحثش جداس.
اما بحث من این تناقضه... تناقضیه که بعد سه سال که از ازدواجش می گذره و یک سال و خورده ایه که بچه دار شده، رفتاراش ١٨٠ درجه به صورت بی منطقی عوض شده.
یه بار بچه ش رو خواست ببره استخر مخصوص کودکان که اونجا مادران و بچه ها هستن. گفت که "اونجا قراره یکی از مادران پسر بچه ی هفت ساله ش رو بیاره! خب آدم روش نمی شه با مایو بره تو آب جلوی بچه ی ٧ ساله!"
دوست عزیز...نه به اون روابط راحتت، نه به این که از گنجشک نر هم حیا می کنی. بلاخره کدومی؟ رومیِ رومی یا زنگیِ زنگی؟
این قبیل تناقضات تهوع آورن...
برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 30