از مشقت های عکاسی در این دیار...

ساخت وبلاگ

می دانیم... دم انتخابات هست و فضا امنیتی...

دیروز در یکی از میادین شهر پس عکاسی های بسیار و دوربین به گردن خوش و خرم داشتم به سمت مترو می رفتم که آقایی با کت و شلوار و ظاهری موجه، یه من گفت خسته نباشی، عکاسی می کنی؟ گفتم بله، گفت از چی عکس می گیری؟ می دونی مجوز می خواد عکاسی، مجوز داری؟ و همون آن بیسیمشو درآورد. گفتم من هنرجوی عکاسیم و دارم تمرین عکاسی می کنم و برای نهاد یا سازمان خاصی کار نمی کنم، عکسامم کسی جز استادم نمی بینه... گفت ببین کلاس که می ری که اگه می ری باید بدونی که عکاسی قانون داره، من باید بدونم که جاسوسی! می کنی یا هرکار دیگه ای همین الان بفرستمت آگاهی تا معلوم شه؟

لحنش جوری بود که به زور می خواست بگه تو کونت گهیه، با داد می گفت که "عکاسی قانون داره".... و ای کاش با همین داد می گفتن که چیزای دیگه م قانون داره...کاش انقدر که از دوربین می ترسین از چیزای دیگه م می ترسیدین...

یه جوری داستانو همون جا جمع کردم و تموم شد رفت... اما همیشه توی این مواقع هول می شم و خوب نمی تونم جواب طرفو بدم و حالشو بگیرم و بزنم تو پوزش و این باعث می شه خودمو سرزنش کنم...

خواست یه حالگیری کنه و دنبال طعمه می گشت... که از قضا من شدم طعمه ش... با یه دوربین عکاسی شدم جاسوس و مجرم و پشت پا زن به قانون و ...

این نیز بگذرد...



چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 21 ارديبهشت 1396 ساعت: 1:37