اواخر 95

ساخت وبلاگ

همیشه این موقع های سالو خیلی دوست دارم...یه حس رهایی و آرامش خاصی پشتشه...حس این که خیلی اتفاقات و کارای امسال برای همیشه دفن می شه و پرونده ش بسته می شه و آماده می شیم برای یه شروع جدید...برنامه های جدید، کارای جدید و از همه مهمتر خیلی از آدمای عوضی ای که باهاشون سر و کار داشتیمو برای همیشه از زندگیمون پرت می کنیم بیرون و با چشم باز آدمای جدید و خوب انتخاب می کنیم و وارد زندگیمون می کنیم.

شروع نقاشیای جدید، شروع عکاسی، نوشتن پایان نامه، سفرای جدید، کتابای جدید... با همه ی تلخکامی ای که دارم تهش یه امیدی توی دلم هست که منو سرپا نگه می داره.

دوست دارم خوش بین باشم... یه قولی که می خوام به خودم بدم اینه که سر چیزای مزخرف و بی ارزش اعصابمو بهم نریزم و به هر عنتری که میاد سمتم اعتماد نکنم...این که می گن "سلام گرگ بی طمع نیست" رو امسال با تمام وجودم احساس کردم. پستی و کثافتی خیلی از آدمای گرگ نما امسال بهم اثبات شد و از این بابت خوشحالم.

رابطه ی عاطفیم رو هم می سپرم به زمان و شرایط تا ببینم چی پیش میاد و به چه سمت و سویی می رم...

در نهایت، این وضعی که سال 95 آدمارو به کشتن داد فقط امیدوارم این سه چهار روز باقی مانده ش هم بخیر بگذره!

از یه چیزی که عصبانیم اینه که مجبورم اول تعطیلاتمو یه سفر تخمی تخیلی و مزخرف برم. فقط امیدوارم زودتر مستقل شم، همین.



چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 74 تاريخ : جمعه 27 اسفند 1395 ساعت: 0:07