زن خونه دار بودن چه حسی داره؟

ساخت وبلاگ

تصور می کنم که زن خونه دار بودن چه حسی می تونه داشته باشه. اگه مثلا بعد از تموم کردن پایان نامه م و در عنفوان ۲۷ سالگی ازدواج کنم و تصمیم بگیرم روی زندگی عاطفیم تمرکز کنم و به اصطلاح به شوهرداری و خونه داری برسم چه حس و حالی می تونه داشته باشه؟ 

تصور می کنم صبحایی که شوهرم می ره سرکار و قبل از این که بره من می بوسمش و روز خوبی رو براش آرزو می کنم، بعدش هم می شینم به کتاب خوندن و فیلم دیدن و نقاشی کردن و البته ناهار و شام درست کردن. بعضی روزا هم یه خریدی می کنم و یه سری به خونه ی مامانم اینا می زنم. عصری که شوهرم میاد خونه باز می بوسمش و بهش خسته نباشید می گم. بعدش باهم شام می خوریم و گپ می زنیم و از هر دری حرف می زنیم. بعضی شب ها هم شاید دوتایی یه بیرونی یا مهمونی ای بریم. آخر شب هم طبیعتا به معاشقه توی تختخواب می گذره تا باز صبح بشه و همین روال ادامه پیدا کنه. حس می کنم یه زندگی راحت و آسوده و بی دغدغه ایه... نیاز عاطفی آدم رفع می شه، نیاز جنسیش رفع می شه، خبری از استرس برای آینده ی تحصیلی و کاری نیست که هر لحظه مثل خوره در دوران مجردیم تمام وجودم رو می خوره. دارم تصور می کنم که اگر چیز زیادی از زندگیم نخوام و به همین روال دلخوش باشم چه حسی می تونه داشته باشه؟ 

این سبک زندگی قطعا یه ساحل امنه، اما وقتی توی عمقش می رم می بینم نهایتش شاید تا یک هفته با این سبک زندگی دوام بیارم.

چند ساعتی گذشت......
ما را در سایت چند ساعتی گذشت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : athe-statue19 بازدید : 95 تاريخ : جمعه 28 دی 1397 ساعت: 15:56