چند ساعتی گذشت...

متن مرتبط با «از سفر برگشتم» در سایت چند ساعتی گذشت... نوشته شده است

از مینی ژوپ تا چادر (و بالعکس)

  • یه واقعیتی که راجب بعضی دخترا وجود داره اینه که وقتی ازدواج می کنن، حالا با توجه به این که خونواده ی پسره مذهبی باشن یا غیر مذهبی، اون خانومم پوشش رو تغییر می ده. دختره اگه سر کون لخته، اگر با پسری که, ...ادامه مطلب

  • حکایتی از توالت های پولی

  • یکی از فامیلا که چند ساله فوت کرده آدم خیلی شوخ و حاضر جوابی بود. جوونیاش یه سفر با اتوبوس رفته بود با دوستاش و بین راه مجبور شدن یه سری هم به مستراح بزنن به هر حال. اون بنده خدا که کارش تموم می شه میاد بیرون و آفتابه چیه می گه آقا کجا؟! باید انقد پول بدین. اون حاضر جواب خدابیامرز هم می گه ببین، یه شاش خالی بود، با دوتا گوز ناقابل، حالا چقد باید تقدیمتون کنم؟؟؟  و این گونه است که بابت شاش خالی و خالی کردن گاز معده و ریدن هم باید گاهی پول داد., ...ادامه مطلب

  • سرنوشت یکی از معلمان زبانم

  • دوره ی راهنمایی علاوه بر درس زبانی که برنامه ی همه ی مدارس بود یه کلاس زبان ترمیک هم اضافه داشتیم. سال اول راهنمایی بودیم که همین خانومی که عکسش رو ملاحظه می کنید معلممون بود. بدی ای ازش ندیدم و کلاسش, ...ادامه مطلب

  • از پابلیک به پرایوت

  • توی این ۴-۵ سالی که از اینستاگرام استفاده می کنم می شه گفت که همیشه پیجم باز و پابلیک بوده. هیچ ابایی از این نداشتم که دیگران عکس هام و نقاشی هام رو ببینن و طبیعتا هرکسی هم منو فالو می کرد بدون این که, ...ادامه مطلب

  • سفر روسیه

  • فریادهای یک مجسمه خانه سرآغاز این منم... نقاشم و فکر می کنم، شک می کنم، نقد می کنم، غر می زنم، احساس می کنم...این نوشته ها نه دلنوشته س و نه از عاشقانه هاست...نمی دانم چیستند اما دوست دارم اسمشان را بگذارم "حالنوشت"...نظراتتان را با گوش جان می شنوم... کلمات کلیدی مجسمه تنهایی فریاد عشق پنهان درد و دل خسته انسان دنیای من خلوت اینستاگرام بایگانی آخرین مطالب ۹۶/۰۶/۱۴ سفر,روسیه ...ادامه مطلب

  • از مشکلات دختر شرقی بودن

  • از مشکلات دختر شرقی بودن فقط زیست کردن زیر سایه ی یک نظام مردسالار و خانواده سالار نیست، بلکه معضل بزرگ موی زائد بدن هم هست که برای هر بار مهمونی و مسافرت و... باید چندین دقیقه در حمام صرف شِیو کردن موهای مشکی تو دل بروی دست و پا کرد.  بله... همه جوره این خاورمیانه ازش خیر و برکت می ریزه. پ.ن: هیچ کدوم از ماها موظف نیستیم که پاسخ گوی ایده آل های مزخرف دیگری باشیم. اگر کسی ما رو همین جور که هستیم ,مشکلات,دختر,شرقی,بودن ...ادامه مطلب

  • مریضی قبل از سفر

  • بعد دو روز افتادن توی تخت خواب بخاطر عود کردن سینوزیت، راهی مهد سابق تزارها که کمی بعد شد مهد سوسیالیسم و چپ گرایی و حالا شده مملکت پوتین و دوست جون جونی ما می شوم. ,مریضی ...ادامه مطلب

  • از ته دلنوشته

  • این منم... نقاشم و فکر می کنم، شک می کنم، نقد می کنم، غر می زنم، احساس می کنم...این نوشته ها نه دلنوشته س و نه از عاشقانه هاست...نمی دانم چیستند اما دوست دارم اسمشان را بگذارم "حالنوشت"...نظراتتان را با گوش جان می شنوم... ,دلنوشته ...ادامه مطلب

  • هر دم از این باغ بری می رسد

  • آتنا و این بار بنیتا... چقدر نفرین شده ن این دو اسم مختوم به "آ"...خودم از مرثیه سرایی خسته م، خودم از این که هر روز صبح چشم باز کنم و با یک خبر ناگوار روح و روانم خراشیده بشه خسته م.خدایا اگر هستی چرا نسل این اشرف مخلوقاتت رو ور نمی داری؟؟ , ...ادامه مطلب

  • سفرهای زورکی

  • نقطه ی مقابل سفری که براتون توی دو- سه تا پست پیش وصفش رو کردم، سفریه که الان دارم ازش برمی گردم.  مسافرت با خانواده رو تقریباً می شه گفت دوست ندارم. مامانم یه آدم وسواسیه که یه ذره راه دور بره میگرنش می گیره و توی جای مورد نظر فقط و فقط دنبال خریده. خرید لباس و این چیزا نه! خرید مواد غذایی! انگار , ...ادامه مطلب

  • از مشقت های نشستن سر کلاس یه استاد از رده خارج

  • ٨٠ سال رو رد کرده بود، هر دوازده جلسه در طول ترم که باهاش کلاس داشتیم، ردخور نداشت که با قصار گهربار ایشون کلاس نورانی نشه:  "تخمه ژاپنی، تخمه ژاپنی نیست، تخمه جابانیه." و اینگونه بود که نصف کلاس ٢٠ می شدن و نصف کلاس ١ و ٢... از نظر این بزرگوار حد وسطی وجود نداره.  یا دانشجوی باسواد و حرف گوش کنن یا بی سواد و نادان. کاش کمتر با این دست از موجودات در محیط آکادمی مواجه بشیم... بازنشستگی برای همین روزاس... , ...ادامه مطلب

  • چندتا از نقاشیام...

  • مدت ها بود که توی فکرش بودم که عکس چندتا از نقاشیامو بذارم. طبیعتاً تعدادشون خیلی زیاده. یه جورایی هم طی این مدت تغییرات محسوسی توی کارام ایجاد شده. تصمیم گرفتم عکس چهارتا از کارامو بذارم که دوتاشون مربوط به دوره های اول کارمه و دوتای دیگه شون متاخرتر هستن. پ.ن: متاسفانه نور عکسا اصلاً خوب نیست. به, ...ادامه مطلب

  • یادی از زهرا امیر ابراهیمی

  • ده ساله که از کشور خارج شده و ساکن فرانسه س...راستی چقدر زمان سریع می گذره و ما چقدر راحت خیلی چیزا رو که به قیمت زندگی یه آدم تموم شده فراموش می کنیم و به زندگیمون ادامه می دیم غافل از این که اون آدم چه چیزایی رو تحمل کرده... به انتخاب خودش خارج نشد، یه نامردی توی زندگیش باعث شد که کلاً مسیر زندگ, ...ادامه مطلب

  • از مشقت های عکاسی در این دیار...

  • می دانیم... دم انتخابات هست و فضا امنیتی... دیروز در یکی از میادین شهر پس عکاسی های بسیار و دوربین به گردن خوش و خرم داشتم به سمت مترو می رفتم که آقایی با کت و شلوار و ظاهری موجه، یه من گفت خسته نباشی، عکاسی می کنی؟ گفتم بله، گفت از چی عکس می گیری؟ م, ...ادامه مطلب

  • بعد از یک ماه و هشت روز

  • یک ماه و هشت روز می گذره از روزی که اومدم خونت و دیدار اولمون انقدر ناشیانه اتفاق افتاد. یک ماه و هشت روز می گذره از روزی که دیگه بهم اثبات شد که ذره ای دغدغه ت نیستم و یک سال تمام ذهن من از احساس مثبت نسبت به تو و شوق رسیدن به تو باردار بود، غافل ا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها